کد مطلب:315567 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

شهادت خاندان نبوت
پس از شهادت اصحاب پاكباز و روشن ضمیر امام، رادمردان خاندان پیامبر چون هژبرانی خشمگین برای دفاع از ریحانه ی رسول خدا و حمایت از حریم نبوت و بانوان حرم، بپا خاستند. نخستین كسی كه پیش افتاد، شبیه ترین شخص از نظر صورت و سیرت به پیامبر، علی اكبر (علیه السلام) بود كه زندگی دنیوی را به تمسخر گرفت، مرگ را در راه كرامت خود برگزید و تن به فرمان حرامزاده فرزند حرامزاده نداد.

هنگامی كه امام، فرزند را آماده ی رفتن دید، به او نگریست در حالی كه از غم و اندوه، آتش گرفته و در آستانه ی احتضار قرار داشت. پس محاسن خود را به طرف آسمان گرفت و با حرات و رنجی عمیق گفت:

«پروردگارا! بر این قوم شاهد باش، جوانی به سوی آنان روانه است كه شبیه ترین مردم از نظر خلقت و خو و منطق به پیامبرت است، و ما هر وقت تشنه ی دیدار رسولت می شدیم در او می نگریستیم. پروردگارا! بركات زمین را از آنان بازدار و آنان را فرقه فرقه، دسته دسته و مخالف هم قرار ده و هرگز حاكمان را از آنان خشنود مكن. آنان ما را دعوت كردند تا یاریمان كنند، لیكن برای جنگ بر ضد ما آماده گشتند».

صفات روحی و جسمی پیامبر بزرگ در نواده اش علی اكبر (علیه السلام) مجسم شده بود و همین افتخار او را بس كه آینه ی تمام نمای پیامبر باشد.

امام قلبش از فراق فرزند به درد آمد و بر ابن سعد بانگ زد: «چه كردی! خدا پیوندت را قطع كند! كارت را مبارك نگرداند! و بر تو كسی را مسلط كند كه



[ صفحه 211]



در رختخوابت تو را به قتل برساند! همانگونه كه پیوند و رحم مرا قطع كردی و رعایت خویشاوندی مرا با پیامبر نكردی، سپس حضرت، این آیه را تلاوت كردند: (ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین - ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم). [1] .

«خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید، آنان فرزندان (و دودمانی) بودند كه از (از نظر پاكی و تقوا و فضیلت)، بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند؛ و خداوند شنوا و داناست».

امام (علیه السلام) غرق در رنج و اندوه، پاره ی جگر خود را بدرقه كرد و بانوان حرم به دنبال حضرت، مویه شان بر شبیه پیامبر - كه به زودی شمشیرها و نیزه ها اعضای بدن او را به یغما خواهند برد - بلند بود. آن رادمرد با هیبت پیامبر، قلبی استوار و بی هراس، شجاعت جدش علی (علیه السلام)، دلیری عموی پدرش حمزه، خویشتنداری حسین و با سرافرازی به رزمگاه پاگذاشت و در حالی كه با افتخار، رجز می خواند، وارد معركه شد:«من، علی بن حسین بن علی هستم. به خدای كعبه سوگند! ما به پیامبر نزدیكتر هستیم. به خدا قسم! فرزند حرامزاده میان ما حكم نخواهد كرد». [2] .

آری ای پسر حسین! ای افتخار امت و ای پیشاهنگ قیام و كرامت امت! تو و پدرت به پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و به منصب و مقامش - از این زنازادگان كه زندگی



[ صفحه 212]



مسلمین را به دوزخی تحمل ناپذیر بدل كردند - شایسته تر و سزاوارتر هستید.

علی اكبر (علیه السلام) در رجزش عزم نیرومند و اراده ی استوار خود را بازگو كرد و تأكید نمود مرگ را بر خواری، تن دادن به حكم زنازاده پسر زنازاده، ترجیح می دهد. این ویژگی را حضرت از پدرش، بزرگ خویشتنداران عالم به ارث برده بود.

افتخار بنی هاشم، با دشمنان درآویخت و با شجاعت غیر قابل وصفی كه ارائه كرد، آنان را وحشت زده نمود. مورخان می گویند: «علی آنان را به یاد قهرمانیهای امیرالمؤمنین (علیه السلام) كه شجاعترین انسانهاست كه خدا خلق كرده انداخت و بجز مجروحان، یكصد و بیست سوار را به هلاكت رساند». [3] .

تشنگی بر حضرت غلبه كرد و ایشان را رنجور نمود، پس به سوی پدر بازگشت تا جرعه ای آب طلب كند و برای آخرین بار با او وداع نماید. پدر با حزن و اندوه از او استقبال كرد. علی گفت:

«ای پدرم! تشنگی مرا كشت و سنگینی آهن از پایم انداخت. آیا جرعه ی آبی به دست می آید تا بدان وسیله بر دشمنان نیرو بگیرم؟».

قلب امام از محنت و درد آتش گرفت و با چشمانی اشكبار و صدایی نرم، بدو گفت:

«واغوثاه! چه بسیار زود جدت را دیدار خواهی كرد و او به تو جامی خواهد نوشاند كه پس از آن هرگز تشنه نخواهی شد».

سپس به زبان او را به كام گرفت و مكید تا تشنگی خود را نشان دهد، زبانش



[ صفحه 213]



از شدت تشنگی چون صفحه ی سوهان بود، امام خاتم خود را به فرزند داد تا در دهان گذارد.

این صحنه ی دهشتناك، از دردآورترین و تلخ ترین مصایب حضرت بود كه پاره ی جگر و فرزند برومند خود را چون ماه شب چهارده در اوج شكوفایی چنین زخمی و خسته و از شدت تشنگی در آستانه ی مرگ ببیند، زخم شمشیرها تن او را پوشانده باشد، لیكن حضرت نتواند جرعه ی آبی در اختیار او قرار دهد و بدو یاری رساند.

حجة الاسلام «شیخ عبدالحسین صادق» در این باره چنین می سراید:

«از تشنگی خود نزد بهترین پدر شكایت می كند، ولی شكایت سوز جگر خود را نزد كسی برد كه خود به شدت تشنه بود، همه ی جگر و درونش چونان اخگری سوزان بود و زبانش از تشنگی مانند صفحه ی سوهان خشك و خشن شده بود. پدر بر آن شد تا آب دهان خود را به پسر دهد، البته اگر آب دهانی نیز مانده و نخشكیده باشد». [4] .

افتخار بنی هاشم به میدان نبرد بازگشت، زخمها او را از پا انداخته و تشنگی قلبش را رنجور كرده بود، لیكن به هیچ یك از دردهای طاقت فرسای خود توجهی نداشت. همه ی اندیشه و عواطفش متوجه تنهایی پدرش بود؛ پدری تنها در محاصره ی گرگان درنده ای كه تشنه ی خون او بودند و می خواستند با ریختن خونش به پسر مرجانه نزدیك شوند. علی بن حسین با رجز ذیل در برابر دشمنان ظاهر شد:



[ صفحه 214]



«در جنگ، حقایقی آشكار شد و پس از آن، صداقتها روشن گشت. به خداوند، پروردگار عرش سوگند! رهایتان نخواهیم كرد تا آنكه شمشیرها را در نیام كنید». [5] .

حقایق جنگ آشكار گشته و اهداف آن برای دو طرف روشن شده بود. امام حسین (علیه السلام) برای از بین بردن فریب اجتماعی و تضمین حقوق محرومان و ستمدیدگان و ایجاد زندگی كریمانه ای برای آنان می جنگید؛ و اما ارتش امویان برای بنده كردن مردم و تبدیل جامعه به باغستانی برای امویان - تا تلاشهای آنان را به یغما ببرند و آنان را به هرچه می خواهند مجبور كنند - می جنگید.

علی بن حسین، در رجز خود اعلام كرد برای پاسداری از اهداف والا و آرمانهای عظیم، همچنان خواهد جنگید تا آنكه دشمن عقب نشیند و شمشیرها را غلاف كند.

فرزند حسین با دلاوری بی مانندی به نبرد پرداخت تا آنكه دویست تن از آنان را به هلاكت رساند [6] و از شدت خسارات و تلفاتی كه ارتش امویان متحمل شده بود، ضجه و فریادشان بلند شد. در این هنگام، خبیث پست «مرة بن منقذ عبدی» گفت: «گناهان عرب بر دوش من اگر پدرش را به عزایش ننشانم». [7] .

و به طرف شبیه رسول خدا تاخت و ناجوانمردانه از پشت با نیزه ضربتی به كمرش زد و با شمشیر، سرش را شكافت. علی دست در گردن اسب كرد به این پندار كه او را نزد پدرش بازخواهد گرداند تا برای آخرین بار وداع كند، لیكن اسب او را



[ صفحه 215]



به طرف اردوگاه دشمن برد و آنان علی را از همه طرف محاصره كردند و با شمشیرهایشان او را قطعه قطعه كردند تا آنكه انتقام خسارات و تلفات خود را بگیرند.

علی صدایش را بند كرد:

«سلام بر تو باد ای اباعبدالله! اینك این جدم رسول خداست كه مرا با جام خود نوشاند كه پس از آن تشنه نمی شوم، در حالی كه می گفت: برای تو نیز جامی ذخیره شده است».

باد، این كلمات را به پدرش رساند، قلبش پاره پاره شد. بند دلش از هم گسیخت، نیرویش فروریخت، قدرتش را از دست داد. در آستانه ی مرگ قرار گرفت و شتابان خود را به فرزند رساند، گونه بر گونه اش گذاشت. پیكر پاره پاره ی فرزند بی حركت بود، امام با صدایی كه پاره های قلبش را در خود داشت و چشمانی خونبار می گفت:

«خداوند قومی را كه تو را كشتند، بكشد، پسرم! چقدر آنان بر خداوند و هتك حرمت پیامبر، جسارت دارند! پس از تو، خاك بر سر دنیا باد». [8] .

عباس (علیه السلام) در كنار برادرش بود، با قلبی آتش گرفته و پاره پاره از رنج و درد از مصیبتی كه بر سرشان آمده بود. چرا كه پسر برادرش - كه یك دنیا فضیلت و افتخار بود - به شهادت رسیده بود. چقدر این فاجعه هولناك و چقدر مصیبت دهشتناكی است!

نواده ی پاك مصطفی، زینب (علیها السلام) شتابان خود را بر سر پیكر پسر برادر رساند، خود را بر آن انداخت و در حالی كه با اشك خویش شستشویش می داد،



[ صفحه 216]



بانگ مویه سرداده بود و می گفت:

«آه ای پسر برادرم! آه ای میوه ی دلم!».

این صحنه ی حزن آور در امام تأثیر كرد، پس شروع كرد به تسلیت گفتن به خواهر، در حالی كه خود امام در حالت احتضار بود و دردمندانه می گفت:

«پسرم! پس از تو خاك بر سر دنیا».

یا اباعبدالله! خداوند بر این حوادث دهشتبازی كه صبر را به ستوه آوردند و كوهها را لرزاندند، پاداشت دهد. در راه این دین مبین كه گروهی جنایتكار اموی و مزدورانشان آن را به بازی گرفته بودند، شرنگ به كامت رفت و مصیبتها كشیدی.


[1] سوره ي آل عمران، آيه ي 34 - 33.

[2] تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 293:



انا علي بن الحسين بن علي

نحن و رب البيت اولي بالني



تالله لايحكم فينا ابن الدعي.

[3] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30.

[4]

يشكو لخير أب ظمأه و ما اشتكي

ظمأ الحشا الي الي الظامي الصدي



كل حشاشته كصالية الغضا

ولسانه ظمأ كشقة مبرد



فانصاع يوثره عليه بريقه

لو كان ثمة ريقه لم يجمد.

[5] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 247:



الحرب قد بانت لها حقائق

و ظهرت من بعدها مصادق



و الله رب العرش لانفارق

جموعكم اوتغمد البوارق.

[6] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 31.

[7] مقتل مقرم، ص 316.

[8] نسب قريش، ص 57.